نق میزندامشب
کودک درونم تورامیخواهد
تب دارد
اشک میریزد
یک عالمه غم دارد
میترسد
دلش هوای آغوشت رامیکند
ودست های مهربانت را
میگوید:بامن بمان
کنارم باش
آنان که رفتنشان راتحمل کردم
مثل تونبودند
تو تویی،وآنها،آنان اند
کاردلم وکودک درونش به جایی رسیده است
که بایدجوری دلتنگ شویم
که به کسی برنخورد
پس بیاوآرام کن من واورا
تاکنارهم بازشویم ما...
نظرات شما عزیزان: